محل تبلیغات شما

گلچین خدابنده لو- حاج مجتبی خدابنده لو همدانی




بسم الله الرحمن الرحیم

بر خلق خوش و خوی محمد صلوات
بر عطر گل روی محمد صلوات
در گلشن سر سبز رسالت گویید
بر چهره گل بوی محمد صلوات

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

هر راه بجز راه تو کج خواهد شد
بی لطف تو آسمان فلج خواهد شد

ای منتظران مهدی به یاری خدا
امسال همان سال فرج خواهد شد

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

از دو چشم یاس می خوانم بیا
شعری از احساس می خوانم بیا

نیستم لایق به دیدارت ولی
روضه ی عباس می خوانم بیا

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

ما از ازل اسیر پریشانی توییم
دنبال دیدن رخ نورانی توییم

ما ورشکسته ایم ؛ نگاهی، ترحّمی
محتاج یک عطای سلیمانی توییم

کو خیمه ات که رو به حریمت بیاوریم؟
آواره ی بهشت بیابانی توییم

از زیر پرچم تو به جایی نمی رویم
سایه نشین رحمت رحمانی توییم

دیگر نفس نمانده بیا تا نمرده ایم
دل خستگان غیبت طولانی توییم

لب وا کن و سخن ز تن بی کفن بگو
گریه کنان روضه ی طوفانی توییم

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

علامه بحر العلوم

علامه ی بحرالعلوم : تو بین الحرمین شاگرداش دورش حلقه زده بودند
روز تاسوعا،یه دفعه دیدند این مرجع بزرگوار با اون سن بالاش،دیدند عمامه اش رو از سرش برداشت،پاهاش رو از تو نعلینش در آورد،پا می دوید،هی به سر می زد،چی می گفت:

 عَلَی العباس واویلا
حسین تنهاس واویلا

 شاگردها بهش گفتند:آقا ،سادات،مرجع بزرگوار،شما سنی ازت گذشته آقاجان،چرا اینجوری سینه می زنید؟شما آروم سینه بزنید،اینجوری سر رو نكنید،آشفته نشید. گفت:چی می فهمید شما؟! من خودم دیدم که حضرت بقیه الله (عج) با سر و پای در میان ان حاضرند و در حالی که به شدت گریه می کنند، بر سر و سینه خود می زنند. با دیدن این صحنه من دیگه نتوانستم طاقت بیاورم، از خود بی خود شدم. حالا كیآ می خوان امشب آقاشون رو دعوت كنند؟

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن 

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

توجه:
برای مقدمه و شروع روضه 
 ۲ عنوان شعر قرار دادیم
هر کدام را که صلاح میدانید اجرا نمایید.

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

غزل مقدمه
شماره ۱

روز سختی تازه میفهمی هوادار تو کیست
بی کس و درمانده وقتی میشوی یار تو کیست

مشتری وقتی که بسیار است،سرگرمی ولی
در کسادی تازه میفهمی خریدار تو کیست

دست و پایت نه ، در آن روزی که قلبت بشکند
تازه در آن موقع میدانی مددکار تو کیست

هرکسی آید عیادت آخر شب میرود
تازه آن هنگام میفهمی پرستار تو کیست

میرسد روزی که اطرافت نمی ماند کسی
آن زمان پی میبری یار وفادار تو کیست

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

غزل مقدمه
شماره ۲

هر که با خلق تهی دست بجوشد،مرد است
هر که بر تزکیه ی نفس بکوشد مرد، است

هر که در کشمکش فقر چو مردان خدا
بهر دینار و دِرَم دین نفروشد ،مرد است

مرد آن نیست که بر تن بکند،جامه ی فَخر
پیرهن گر به تن فقر بپو شد، مرد است

مرد آن نیست که دوشد ز تو و غیر خورَد
هر که از غیر به نَفع تو بدوشد، مرد است

هر که چون حضرت عباس در این عصر بلا
جام عشق و ادب و نور بنوشد مرد است

قبل از اینکه بیت بعدی رو تقدیم کنم؛میخام عرض کنم:
فدای اون آقایی که رسید کنار آب و آب نخورد.

فدای اون سقایی که خودش تشتنه بود و آب نخورد.

مرد آن نیست دهد آبروی خویش به آب
آنکه جان تشنه دهد آب ننوشد ، مرد است

شاعر:ژولیده نیشابوری

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

شعر شماره ۲ 

دریا صدا زد ای لبت عطشان من آبم
آبی بنوش ای آتشت کرده کبابم
عباس گفت ای آب حاشا کز تو نوشم
آید صدای ناله اصغر بگوشم

دریا صدا زد ساقی عطشان که دیده
ای بحر را هم داده آب از اشک دیده
عباس گفت ای آب آتش شو به کامم
پیداست در تو عکس لبهای امامم

دریا صدا زد ای زده آتش به هستم
من چو تو بر داغ لب تو تشنه هستم
عباس گفتا تشنه تر از تو رباب است
در سینه اش آتش بجای شیر ناب است

دریا صدا زد گر نمی نوشی زمن آب
آب از چه همره می بری با این تب و تاب
عباس گفتا وعده دادم بر سکینه
تا آب آرم بهر گلهای مدینه

دریا صدا زد ای همه ایثار و صبرت
باید که تا م بگردم دور قبرت

شاعر:استاد سازگار

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

توجه:
یادمان باشد اجرای داستان های کرامت و روایتهایی که حاکی از بزرگواری است؛برای گرم کردن و آماده شدن مجلس فوق العاده عالی است.
اما دقت داشته باشید حتما کرامت را کاملا مرور و تمرین کرده و کاملا داستان را خوب حفظ باشیم.

کرامت زیر را در صورت حوصله و فرصت مجلس اجرا نمایید و در مرحله بعد وارد موضوع متن اصلی روضه بشوید.

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

کرامت

یکی از ذاکرای اباعبدالله میگفت: تو صحن حضرت عباس ع بودیم مداح داشت روضه میخووند یه وقت دیدیم یه پیرمردی اومد از یقه اون مداح گرفت کشید پایبن گفت عباس دروغ میگه .
عباس دروغ میگه.

مداح آرومش کرد گفت چی شده؟
 گفت من بعد 25 سال بچه دار شدم الان که 19 سالشه و یه عمری نگاه به قد و بالاش کردم رفته تو کُما

 با خودم گفتم درمون دردش عباسه

از اصفهان اومدم کربلا امروز زنگ زدن بهم گفتن بچت مرده.

دروغ میگن که عباس حاجت میده
مجلس بهم ریخت .

فرداش تو صحن حضرت عباس بودیم دیدیم پیرمرده پا اومد .

با خودموون گفتیم الان مداح و میزنه دوباره

دیدیم اومد جلو چهار پایه که مداح روش واساده بود دستشو گرفت گفت بیا بغل ضریح بخوون همه کسایی که دیروز بودنم باشن.
میخوام بگم غلط کردم.

 (گریه میکردو میگفت)

میگه همه رفتیم مداح گفت حاجی چی شده

گفت خانوومم زنگ زد گفت چون نمیذارن خانوم ها تو غسال خونه برن التماس کردم گفتم 1 بار بچمو تو سرد خوونه ببینم.

میگه همین که کشو رو کشیدن بیروون دیدیم رو نایلوون بخار نشسته سریع آوردنش بهش شوک دادن بعد چند دقیقه به هوش اومد

پسرموون که اصلا تو قید و بند مذهب نبود تا نشست گفت بابای من کجاست؟

گفتم بابات کربلاست .

گفت بهش زنگ بزن بگو زمانی که تو کما بودم یک آقای بزرگواری آمد فرمود خدا به تو مجدد عمر داده و شفا گرفتی پسرم بلند شو.

به بابات سلام برسوون بگو.
دیگه تو حرمم ابروی منو نبر.

برو بهش بگو عباس دروغ نمیگه

علمدار و یل و سقا ابالفضل
سلام الله علیک یا ابالفضل

ادب را معنی و معنا اباالفضل
بود آقای صد آقا اباالفضل

به وقت بردن نامش بگوئید
عزیز حضرت زهرا اباالفضل

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

متن اصلی روضه


از اباالفضل چند تا لقب تا حالا شنیدی؟ 
بعضی ها میگن:

ساقی العطاشا
یعنی ساقی ی لب تشنگان

بعضی ها بهش میگن:

حامل الواء
یعنی علمدار كربلا

وقتی اجناس غنیمتی رو آوردند،اما سجاد (ع) فرمود:هرچی از ما بردید برگردونید

یه مرتبه دیدند یه مرد عربی اومد گفت:من یه چیزی بردم،فقط اول به من بگید صاحبش كیه؟
 گفتند:چرا؟گفت:می خوام دستش رو ببوسم،گفتند:مگه تو چی بردی؟

 گفت:من عَلَم رو غارت كردم
گفتند: دستان علمدار الان زیر خاك 

حالا چرا می خوای دستش رو ببوسی؟

گفت:آخه نگاه كردم به این چوبه ی علم دیدم همه ی این چوبه ی علم تیر خورده، فقط جای یه دست سالمه

یعنی اینقدر این آقا باوفا بوده
تا دم آخر علم رو رها نكرده:

ای علمدار بی دست ،امشب دست ما رو هم بگیر .

بعضی ها بهش میگن:
 اَبَا الْقِربَه 
یعنی پدر مشك

 القاب مختلفی داره،اما امشب می خوام یكی از القاب آقا رو بگم،اصلاً روضه ی امشب من اینه،كه كمتر شنیدید

اباعبدالله بهش اجازه نداد بجنگه،فقط بهش گفت:عباسم می خوای بری برو، فقط برو برا بچه هام آب بیار.

 
بعضی ها میگند:آب رو آورد بالا تشنه بود یكدفعه می خواست آب بخوره یاد تشنگی حسین افتاد

فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَین 
آب رو روی آب ریخت

مشك رو به دوش انداخت،راهی ِ خیمه ها شد،الله اكبر،قربون این آقا برم


 فَرَجَعَ مِنَ الفُرات

از فرات برگشت

كمین كردند

خیلی طول نكشید دست راستش رو زدند.

مشك رو داد به شونه ی چپ

همه ی حواسش به مشك 
یه مرتبه دید دست چپ رو هم زدند
شروع كرد رجز خواندن:

واللهُ ان قَطَعتمو یَمینی
انی اُوحامی اَبَدآ عَن دینی

دست راست رو زدند،چپ رو زدند

 فَحَمَلَ القربَةَ بأَسنانه

 دیدند مشك رو به دندان گرفت


به اسب نهیب زد تا سریع حركت كنه
میخواد مشك رو برسونه
از دور همه دارند عباس رو نشونه می گیرند

مقتل میگه: 

وَ یَداهُ یَنفَخانِ دَما
 از دو دستش مثل سیلاب خون می ریخت

اما حواسش به مشك ،مشك تو دندوناش ،سرعت زیاده،یه مرتبه عمر سعد دستور داد:

 فَحَمَلوا عَلیه باَجمَعِهم جَمیعا 

عمر سعد دستور داد:همه با هم حمله كنید،نه یه نفر،نه صد نفر،نه هزار نفر،چهار هزار نفر

حسین

چهار هزار نفر به یك نفر
همه دورش حلقه زدند

 فِرقَةٌ بالسَّهم 

معنی كنم یانه؟یه عده با تیر

فِرقَةٌ بالحجارة
 یه عده با سنگ

تیر به مشك خورد،همه امیدش داره رو خاك می ریزه

ای مشک بیا و آبرو داری کن
من دست ندارم تو مرا یاری کن

من قول آب به اصغر دادم
یک قطره برای او نگهداری کن

تیر به سینه خورد
تیر به چشم خورد 

آدم یه دونه خار تو چشمش بره،دیگه طاقت نمیآره،هر كاری كرد تیر رو در بیاره نشد
دست نداره،زانوهاش رو آورد بالا،سرش رو خم كرد، 

فَضَرَبه رَجُلٌ مِنهُم بعَمودٍ مِن حَدید

 چنان با عمود آهن به سر مبارک زد

حسین

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

اهل حرم از دیده خون فشانید
چشم انتظار من دگر نمانید

دیگر بنی هاشم قمر ندارد
ام البنین دیگر پسر ندارد

من تا ابد خجل ز کودکانم      
باید کنار علقمه بمانم

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

همچین كه عمود آهن زدند،عباس با صورت رو خاك افتاد
داداشش رو صدا كرد:

یا اخا داداش منم رفتم
نمی دونم ابی عبدالله خودش رو چه طور رسوند،اما نوشتند جوری اومد،تا رسید دید دور عباس رو حلقه زدند،من نمیگم،مقتل میگه:تا حسین دید دارند عباس رو می زنند

 وَ صَرَخَ الحُسَین صَرخَةً شَدیدا

 دیدند حسین داره داد میزنه،میگه: وا عباسا حسین

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

زمزمه

یابن امیرالمومنین

اِی با وَفا اِی مَه جَبین ، اِی زاده یِ اُم البَنین

سرلشگرِ بالا نشین ، اُفتاده ای از صدرِ زین

شد پیكرت نقش زمین

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

پاشو علمدار حرم، هنوز علمداری
پاشو آوردم دستات و ،علم رو برداری

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

روضه ی من اینه،هر كی تا حالا داد نزده شرمنده ی حضرت زهرا نشه.

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

 برگشت حسین به سوی خیمه ها

یه وقت دیدند آقا داره برمیگرده
دست و بر کمر گرفته
تا رسید کنار خیمه ها نیزه غریبی رو به زمین زد

کسی جرات نداره چیزی بپرسه

یه وقت دیدند سکینه آرام آمد کنار بابا

روی زانوی بابا نشست،این بچه یه حرفی زد ،حسین دیگه نتونست بنشینه
گفت:

یااَبَتااَینَ عَمّیَ العَباس؟
بابا عمویم عباس کجاست؟

حسین باید جواب این بچه رو بده
بلند شد آمد کنار خیمه ی عباس
همه بچه ها دارند نگاه میکنند

خدایا چی شده؟
آقا میخواد چکار کنه؟

تا دیدند خیمه ی عباس روی زمین افتاد
همه به هم یه نگاه کردند 

یعنی دیگه برید گوشواره ها رو درآرید
 و آماده اسیری بشید.
یعنی همه بدانید دیگه این خیمه صاحب نداره.

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

اَبیات پایانی 

تا تو بودی خیمه ها آرام بود
دشمنم در کربلا ناکام بود

تا تو بودی ما پناهی داشتیم
با وجود تو سپاهی داشتیم

تا تو بودی خیمه ها پاینده بود
اصغر شش ماهه ی ما زنده بود

تاتوبودی چهره ها نیلی نبود 
دست ها آماده سیلی نبود

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

به سمت علقمه مانده نگاهم
کجا ماندی علمدار سپاهم

عمود خیمه ات وقتی بخوابد
شود ویران ستون خیمه گاهم

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•

صل الله علیک یا اباعبدالله

به مظلومیت حسین
به چشم تیر خورده عباس ابن علی

۱۰ مرتبه یا الله

•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀✿❀✾••┈┈•



حتی میان خانه اش همدم ندارد
مرد غریبی که دلش جز غم ندارد

در سینه اش از بی وفایی های کوفه
غم آنقَدَر دارد که دنیا هم ندارد

در خانه اش وقتی اسیر رنج دنیاست
حتی مجال گریه ی نم نم ندارد

اما کنار او همیشه زینبش هست
تا خواهرش باشد که چیزی کم ندارد

از کودکی داغی میان سینه اش هست
ربطی به مرگش آتش آن سم ندارد

بعدازشهادت هم غریب است وغریب است
حتی ضریحی قـــــبر آقایـــــــَم ندارد

#احمدجواد_نوآبادی


السَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، یا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ
گل، بر من و جوانی ِ من،گریه می کند
بلبل به هم زبانی ِ من،گریه می کند
من گریه مخفیانه نمودم،ولی علی
بر گریه ی نهانی ِ من گریه می کند
براتون بگم حال فاطمه این روزا چگونه ست؟امام صادق (ع)فرمود :*" لَزمَتِ الفَراش" مادر ما تو بستر افتاد، دیگه نتونست بلند شه "وَ نَحِلَ جِسمُها و ذاب لَحمُها" روز به روز بدنش ضعیف و لاغر می شد "حَتی صارَت كالخَیال" از مادر ِ ما فقط یه شبهی باقی مانده بود، آماده ای یا نه؟ صدا زد :*
از درد شانه،شانه نشد موی زینبم 
دختر به ناتوانی ِ من ،گریه می کند
*دلتون رو ببرم کربلا *
دیگر حسین را نتوانم بغل کنم 
این گل به باغبانى ِ من گریه مى کند
*الله اکبر، معلومه نمی تونس دیگه بغلش کنه با سینه ی شکسته ای که به سختی نفس می کشید،چه جوری میتونه بچه هاش رو بغل کنه ،اینجا نتونست بغل کنه، اما یه جا دل سیر ،سر حسینش رو بغل گرفت ،کربلایی ها ، زن خولی میگه دیدم کنار تنور ِ خونم ،چند زن مجلله آمدن همه زیر بغل یه خانمی رو گرفتند" اینا کین کنار تنور خونه ی من ؟دیدم خم شد،دست داخل تنور برد سر بریده ای رو بغل گرفت .آی حسین

پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

از مردی به نام عكاف پرسید : آیا همسری داری ؟ عرض كرد : خیر . پرسید : آیا كنیزی داری ؟ عرض كرد : خیر . پرسید : آیا توان مالی داری ؟ عرض كرد : آری . حضرت فرمود : ازدواج كن مگر نه از گناه كاران هستی .

(بحار الانوار . ج103 0ص219)


آخرین جستجو ها

پایگاه اطلاع رسانی تشکل های کشاورزی Barbara's receptions گروه کوهنوردی شهاب اردبیل kendlongwellho krikovdedmi عشق کار فروشگاه خرید ام پی تری پلیر گلدان اسپیکر دار پرتابل رومیزی 2020 artme ملوان های شعر بـانـوی شـهـر رویــا